اسطوره سازی از واژه هاییه که اینروزها درباره ش چه در سایتها و وبلاگها و چه در رسانه های دیداری و شنیداری اضهارات متفاوتی میشه!جالب اینه که اکثر مخالفین،ایرانیهارو متهم میکنن به اسطوره سازی و بزرگ کردن انسانها چه در حیاتشون و چه بعد مرگ!استدلال مخالفین اینه که اسطوره نماد زندگی دوران پیش از دانش و نشان مشخص روزگار باستانه،که ظاهرا درسته.
اما دریغ ازینکه این آقایون هیچ اشاره ای نمیکنن اگر جامعه ای که اسطوره و نماد نداشته باشه و یا نتونه در طول حیاتش اسطوره سازی کنه،یک جامعه ی مرده ست! خیلی راحت میتونین تو کشورهای امروز دنیا که قدمتشون به چند قرن هم نمیرسه تحقیق کنید که چگونه دارن برای خودشون تاریخ و اسطوره های جعلی میسازن و یا حتی از کشورها و ملیتهای دیگه اسطوره هاشونو میدزدن!(کره جنوبی-امریکا.....)
در اینجا باید به این نکته ی اساسی اشاره کنم که تحول اساطیر هر قوم، معرف تحول شکل زندگی، دگرگونی ساختارهای اجتماعی و تحول اندیشه و دانش اون جامعه ست. در واقع، اسطوره، نشانگر یک دگرگونی بنیادی و پویایی ذهن بشری به سمت بالاست و حاصل رابطهٔ دوسویه این دو!
اسطوره،نماد و سنبل میتونه در هر جامعه ای بزرگترین حلقه ی اتصال و به هم پیوسته گی بین گروهها،قومیتها و تیره ها برای دستیابی به خواسته هاشون باشه!بخصوص زمانی که جامعه ای زیر یوق استبداد و ظلم حاکمانشون تموم امید خودشو از دست بده، اینجاست که اسطوره ها با گرفتن رنگ حماسی میتونن،به توده ها کمک کنن تا با تنیدن به یکدیگر یک حلقه ی اتصال محکمی برای رسیدن به خواسته هاشون بسازند!
مهم نیست چه کسی یا چطوری تبدیل به یک اسطوره بشه،مهم اینه که این نماد بتونه تو اون جامعه کارکرد اساسی داشته باشه و مورد قبول اکثریت جامعه تو اون شرایط خاص باشه،تاکید میکنم شرایط خاص چرا که شاید بعد از مرحله ی گذار،اون اسطوره ها حتی از ذهن تاریخشون هم پاک بشه.
در آخر اینکه این شرایط جامعه ست که اسطوره سازی میکنه نه مردم یک جامعه،مثال و نمونه شم که این روزها چه در جامعه ی خودمون و چه در جوامع دیگه زیاد میبینیم!
پ.ن:
"اگر واقعا مرگ یا زندگی کسی در این برهه از زمان تونسته قلب میلیونها ایرانی رو کنار هم بزاره و بهم نزدیک کنه(بدون ارزش گذاری)لااقل برای گذار از این وضعیت بیاید ازش یه جور استفاده ابزاری کنیم!تصفیه حساب های دموکراتیک هم باشه برای بعد ازین گذر"
پاینده ایران و ایرانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر