تو را دوست میدارم ای هموطن
تو ای بهترین یار و غمخوار من
بهنگام شادی. بگاه محن
چه در شوره زار و چه اندر چمن
همیشه بود بر لبم این سخن
تو را دوست میدارم ای هموطن
بیا با محبت کنارم نشین
که مهرت شده با دل و جان عجین
بیا حالت خوار و زارم ببین
که دشمن بود دایماٌ در کمین
نباشد کسی چون تو غمخوار من
تو را دوست میدارم ای هموطن
کجا همدمی چون تو پیدا کنم؟
که تا عقده های دلم وا کنم
چرا عشق پاک تو حاشا کنم؟
بیا تا که اسرار افشا کنم
بود بی تو عمرم سراسر محن
تو را دوست میدارم ای هموطن
تویی زاده ی خاک ایران من
نگهدار سوگند و پیمان من
وجود من و دین و ایمان من
تویی جان و، بل بر تر از جان من
که جانم به تو بسته با سد رسن
تو را دوست میدارم ای هموطن
مخور غم اگر خانه ویران شدی
و یا آلت دست شیطان شدی
اگر چند سالی پریشان شدی
گرفتار آسیب توفان شدی
کجا بشکند این درخت کهن
تو را دوست میدارم ای هموطن
افق باز و آینده بس روشن است
بزودی جهان بهر ما گلشن است
شکست و فنا بهره ی دشمن است
که مشت یلان سخت چون آهن است
قسم بر شهیدان خونین کفن
تو را دوست میدارم ای هموطن
تو را دوست دارم که یار منی
شب و روز اندر کنار منی
خزان منی و، بهار منی
بلی سنگر استوار منی
وگر گاه بیگانه باشی به من
تو را دوست میدارم ای هموطن